بخشی از متن:
از اوائل دهه 70 مردم منطقه لفور شرقی نگران وقوع اتفاق بزرگی در زندگی و سرنوشت آینده اشان بودند.
آنها به دنبال این بودند که به هر نحو ممکن نظرات خود را به گوش مسئولین برسانند و مسئولین ذیربط را در تصمیمشان بر احداث سد در منطقه لفور منصرف نمایند و پیش بینی مردم لفور این بود که با احداث سد، آنها مجبور به کوچ اجباری از لفور خواهند شد و کوچ اجباری با آوارگی هیچ فرقی نخواهد داشت.
به این ترتیب همۀ زندگی اشان که شامل دو سه هزار متر زمین شالیزاری و چند تا گاو و گوسفندی که از قبل آن شکم زن و بچه ها یشان را سیر می کننند و خرج درس و تحصیل و دوا و درمان بچه ها یشان را می دهند، به باد فنا خواهد رفت.
این مطالب صحبت روزمره اهالی روستاهایی بود که قرار بود زمین ها وخانه هایشان یا به عبارتی همه دارایی ناچیز آنها، در آب دریاچه سد البرز غرق شود. کسانی که در این روستاها به دنیا آمدند به دنیا آوردند و از دنیا رفتند و باتمام ناملایمات زندگی در این منطقه محروم ساختند و سالیان دراز خود را با آنچه که بر سرشان می آمد وفق می دادند و به فضل الهی زندگی شان در دامان طبیعت این منطقه چندین قرن جاری بود و بیشتر از همه دلبستگی واحساسات آنها به قبور شهدا و بستگان و امامزاده هایشان بود که برای آنها دل کندن از آنها سخت ودشوار بود.
نوشتن دیدگاه